معنی قومی که در نروژ سکونت داشتند
حل جدول
لغت نامه دهخدا
سکونت. [س ُ ن َ] (ع مص) اقامت و آرامش. سکون: که اگر در آن وقت سکونت را کاری پیوستند اندر آن فرمانی... داشتند. (تاریخ بیهقی).
مجنون بسکونت و گرانی
شد عاقل مجلس معانی.
نظامی.
روش بخش پرگار جنبش پذیر
سکونت ده نقطه ٔ جایگیر.
نظامی.
رجوع به سکون شود.
قومی
قومی. [ق ُ وَ می ی] (ع ص نسبی) نسبت است به قُوِیم. (المنجد).
قومی. [] (معرب، اِ) قومیا. قومیدر. قومیزدن. قومامون. قوقاموزس. قومین. صمغ و برومی قثاد است. (فهرست مخزن الادویه).
قومی. [ق ُ] (اِخ) دهی است از دهستان یوسف آباد پایین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، سکنه ٔ آن 93 تن.آب آن از قنات. محصول آن غلات، زیره و پنبه. شغل زراعت، مالداری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه بافی است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قومی. [] (اِخ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، سکنه ٔ آن 793 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، بنشن، زیره و میوه جات. شغل اهالی زراعت، مالداری و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
نروژ
نروژ. [ن ُرْ وِ] (اِخ) مملکتی در نیمه ٔ غربی شبه جزیره ٔ اسکاندیناوی. از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، از جنوب به دریای شمال، از مشرق به کشور سوئد و از مغرب به اقیانوس اطلس محدود است. جمعیت آن در سال 1953 م. 3375000 نفر بود (در هر کیلومتر مربع ده نفر). اهالی نروژ از نژاد ژرمن و زبانشان نیز شعبه ای از السنه ٔ ژرمنی است و اغلب مذهب پرتستان دارند.حکومت آن مشروطه ٔ سلطنتی است. پایتخت آن شهر اسلو است با جمعیتی در حدود پانصدهزار تن. شهرهای مهمش عبارت است از: برگن، تروندهِیم، استاوانگر. صادرات نروژ چوب های جنگلی و کاغذ و ماهی و لبنیات است. واحدپولش «کرون » نام دارد.
فرهنگ معین
(مص ل.) اقامت کردن، ماندن، (اِمص.) وقار، آرامش. [خوانش: (سُ نَ) [ع. سکونه]]
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسکان، اقامت، توطن، سکنا،
(متضاد) کوچ، تهیدستی، درویشی، فقر، مسکنت
فرهنگ عمید
اقامت کردن، مسکن گزیدن، منزل کردن،
[قدیمی] آرامش،
[قدیمی] وقار، متانت،
فرهنگ فارسی هوشیار
اقامت و آرامش
فارسی به آلمانی
National
معادل ابجد
2936