معنی لات
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِ.) (عا.) گل نرم و بدون شن و ماسه که آن را سیل یا رودخانه آورد.
فقیر، بی چیز، بی سر و پا، بی اصل و نسب، ولگرد، آسمان جل فقیر عور بی سروسامان. [خوانش: (ص.) (عا.)]
فرهنگ عمید
آدم فقیر و بیچیز،
بیسروپا، ولگرد،
* لاتولوت: [عامیانه] = لات
* لاتوپات: [عامیانه]
بسیار فقیر و بیچیز،
بیسروپا، ولگرد،
حل جدول
شخص تهیدست و بی چیز و بی نوا باشد.
بی سر و پا، بتی در عصر جاهلیت، آسمان جل معروف، شخص تهی دست و بی چیز و بی نوا باشد
بی سرو پا، بتی در عصر جاهلیت، آسمان جل معروف
آسمان جل معروف
از بت های عصر جاهلیت
بتی در عصر جاهلیت
بی سر و پا
مترادف و متضاد زبان فارسی
اوباش، بیسروپا، جاهل، فاسق، ولگرد، هرزه، بیچیز، تهیدست
فارسی به انگلیسی
Bankrupt, Beggar, Blackguard, Poverty-Stricken
گویش مازندرانی
تخته سنگ، خرسنگ، بی چیز، ساخل سنگلاخی و فاقد پوشش گیاهی...
فرهنگ فارسی هوشیار
نیست آنکه هیچ ندارد، سخت بی چیز، مردی سخت رذل، فقیر وبی چیز
فرهنگ عوامانه
شخص تهیدست و بی چیز و بی نوا باشد.
فرهنگ فارسی آزاد
لات، بتی که مورد ستایش قبیله ثقیف بود و به صورت سنگی سفید در طائف قرار داشت،
لاتَ، نه، هزگر، از اَدات نفی است و مانند لَیسَ رافع اسم است و ناصبِ خبر،
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
431