معنی لجاجت

لغت نامه دهخدا

لجاجت

لجاجت. [ل َ ج َ] (ع مص) لجاج. (منتهی الارب). رجوع به لجاج شود. ستهیدن. عناد. یک دندگی. یک پهلویی. ستیزه کردن. (تاج المصادر).
- لجاجت کردن، لج کردن. لجاج کردن.
|| پیکار کردن. (منتهی الارب). || مبالغه کردن. (غیاث) (آنندراج). || شوریدگی و طپیدگی از گرسنگی. یقال فی فؤاده لجاجه؛ ای خفقان من الجوع. (منتهی الارب). ریسه رفتن دل. (در تداول عوام).

فرهنگ معین

لجاجت

(مص ل.) ستیزه کردن، (اِمص.) یک دندگی. [خوانش: (لَ جَ) [ع. لجاجه]]

فرهنگ عمید

لجاجت

نپذیرفتن حرف منطقی، ستیزه‌ کردن، سرسختی نمودن،

حل جدول

لجاجت

ستیزه کردن، یکدندگی، عناد

مترادف و متضاد زبان فارسی

لجاجت

ابرام، ستیزه‌جویی، ستیهندگی، عناد، لج، یکدندگی

فارسی به انگلیسی

لجاجت‌

Contrariness, Cussedness, Dogged, Ness, Obstinacy, Perversity, Self-Will, Willfulness

فارسی به عربی

لجاجت

اصرار، شکوی، عناد

فرهنگ فارسی هوشیار

لجاجت

یکدندگی، پیکار کردن

فارسی به آلمانی

لجاجت

Hartna.ckigkeit [noun]

معادل ابجد

لجاجت

437

قافیه

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری