معنی لج کردن

لغت نامه دهخدا

لج کردن

لج کردن. [ل َ ک َ دَ] (مص مرکب) ستیزه کردن. لجاج کردن. لجاجت کردن. ستهیدن. رجوع به لج و لجاج شود:
او [مؤذن بدآواز] ستیزه کرد و لج بی احتراز
گفت در کافرستان بانگ نماز.
مولوی.
هر چه میگفت لَلَه لج میکرد
دهنش را به لله کج میکرد.
ایرج میرزا.

حل جدول

لج کردن

لجاجت نمودن.

لجاجت نمودن

فارسی به انگلیسی

لج‌ کردن‌

Insist, Insistence

فرهنگ فارسی هوشیار

لج کردن

ستهیدن (مصدر) لجاج کردن ستهیدن: هر چه میگفت لله لج میکرد دهنش را به لله کج میکرد. (ایرج میرزا لغ. )

فرهنگ عوامانه

لج کردن

لجاجت نمودن است.

معادل ابجد

لج کردن

307

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری