معنی لدیغ

لغت نامه دهخدا

لدیغ

لدیغ. [ل َ] (ع ص) مارگزیده. ج، لدغی. (منتهی الارب). ملدوغ. سلیم (از قبیل نام زنگی کافور). || گزنده. مار گزنده. (دهار):
صد دریچه و در سوی مرگ لدیغ
میکند اندر گشادن ژیغ ژیغ.
مولوی.


لدغی

لدغی. [ل َ غا] (ع ص، اِ) ج ِ لدیغ. (منتهی الارب).


ملسوع

ملسوع. [م َ](ع ص) گزیده ٔ مار و عقرب.(منتهی الارب)(آنندراج)(از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). گزیده شده. ملدوغ. لدیغ.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


ژیغژیغ

ژیغژیغ. (ق مرکب) مبدل ژیگ ژیگ است که بمعنی قطره قطره باشد. (غیاث). || (اِ صوت) اسم صوت بمعنی صدای باز شدن در:
صد دریچه ٔ در سوی مرگ لدیغ
می کند اندر گشادن ژیغژیغ.
مولوی.


ملدوغ

ملدوغ. [م َ](ع ص) مارگزیده و نیش خورده ٔ عقرب.(منتهی الارب)(آنندراج). مارگزیده و کژدم گزیده.(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). که گزیده شده باشد. لدیغ. ملسوع. سلیم.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا):
اصبع ملدوغ بر در دفع شر
در تعدی و هلاک تن نگر.
مولوی(مثنوی چ رمضانی ص 415).


مارگزیده

مارگزیده. [گ َ دَ / دِ] (ن مف مرکب) مارزده. آنکه مار او را زده باشد. سلیم. مسلوم. ملدوغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). سلیم. (ترجمان القرآن) (دهار). لدیغ. (منتهی الارب) (دهار). ملدوغ. (منتهی الارب):
سلیم مارگزیده بود به لفظ عرب
وی از گزیدن ماران دوزخ است سلیم.
سوزنی.
خوی تو دانم حدیث بوسه نگویم
مارگزیده قوام مار ندارد.
خاقانی.
شبی چون شب مارگزیدگان و حالتی چون حالت ماتمرسیدگان. (سندبادنامه ص 183).
شد نوحه کنان درون غاری
چون مارگزیده سوسماری.
نظامی.
تا تریاق از عراق آرند مارگزیده مرده باشد. (گلستان).
ز تار خسته ٔ گیسوی دلبران ترسد
چنانکه مارگزیده ز ریسمان ترسد.
ملاطاهر غنی (از آنندراج).
- مثل مارگزیده به خود پیچیدن، کنایه از بی تابی کردن و مضطرب بودن.
- امثال:
مارگزیده از رسن ترسیدن، مثلی است مشهور، کنایه از این که مظلوم هر بزرگی را ظالم گمان کند. چنانکه گفته ام: ترسد ز سیه رنگ رسن، مارگزیده. (انجمن آرا). و رجوع به مثل بعد شود.
مارگزیده از ریسمان ترسد، مثلی است مشهور یعنی کسی که از موذی آزار کشیده باشد همیشه از مثل و تشبیه او خائف می باشد. (آنندراج).
مارگزیده ازریسمان دو رنگ یا از ریسمان سیاه و سفید یا از پیسه رسن می ترسد. (امثال و حکم ج 3 ص 1387). و رجوع به همین کتاب و دو مثل قبل شود.


اطناء

اطناء. [اِ] (ع مص) چون مهموز باشد، میل کردن بسوی منزل و جای باش. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). || رفتن بسوی حوض پس نوشیدن آب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغه). || رفتن بسوی فرش پس خفتن بر آن از جهت سستی و کسالت. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). میل کردن کسی بطرف فرش و از جهت سستی خوابیدن. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). گراییدن کسی به طنو یعنی بساط و خوابیدن بر آن از کسالت. (از متن اللغه) (از منتهی الارب). || هذه حیه لاتطنی ٔ؛ یعنی این ماری است که جان بدر نبرد گزیده شده ٔ آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). حیه لاتطنی، یعنی باقی نمی ماند گزیده ٔ آن. (منتهی الارب). باقی نماندن لدیغ مار. در مهموز هم این معنی آمده است. (از اقرب الموارد). || در جای کشتنگاه زخم رسانیدن فلان را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). || اصابت کردن به شوای کسی، یعنی در جز کشتنگاه کسی اصابت کردن. به جز مقتل کسی اصابت کردن. (از اقرب الموارد). || اطناء کسی، خواهش کردن وی بطرف تهمت و شک. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گراییدن کسی به تهمت و ریبت. (از اقرب الموارد). میل کردن به ریبت. (از متن اللغه). || درگذشتن در نافرمانی و تباهی. (منتهی الارب). فرورفتن در فجور و ادامه دادن آن. (از اقرب الموارد). اطناء کسی در فجور خویش، فرورفتن وی در آن. (از متن اللغه). || برچفسیدن سپرز و شش به پهلو از تشنگی. (منتهی الارب). چسبیدن طحال و ریه ٔ کسی به دنده های جانب چپ وی. (از اقرب الموارد). || خریدن. (منتهی الارب). || خریدن نخل کسی را. (از متن اللغه). || فروختن. (منتهی الارب). || درخت یا ثمر نخل را فروختن. (از اقرب الموارد). نخل خود را فروختن. (از متن اللغه). از اضداد است. (از متن اللغه) (منتهی الارب). || مبتلا شدن شتر به عظم طحال. (از متن اللغه).

فرهنگ معین

لدیغ

مارگزیده، گزنده (مار و غیره). [خوانش: (لَ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

لدیغ

گزیده‌شده،
مارگزیده،

حل جدول

لدیغ

مار گزیده


مار گزیده

لدیغ

فرهنگ فارسی هوشیار

لدیغ

مار گزیده

فرهنگ فارسی آزاد

لدیغ

لَدِیغ، نیش خورده، گزیده شده، طعنه و نیش زبان خورده (جمع: لَدغی، لَدَغاء)،

معادل ابجد

لدیغ

1044

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری