معنی لرزش

لغت نامه دهخدا

لرزش

لرزش. [ل َ زِ] (اِمص) اسم مصدر از لرزیدن (این قلیل الاستعمال است). لزر. لرزه. لرزیدن. رعده. اِرتعاد. رجفه. اهتزاز. ارتعاش:
ز باریدن برف و باران و سیل
به لرزش درافتاده همچون سهیل.
سعدی.
نفاض، لرزش تب. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

لرزش

(لَ زِ) (اِمص.) لرزیدن.

فرهنگ عمید

لرزش

تکان، جنبش،

حل جدول

لرزش

آلبومی از حسین توکلی

مترادف و متضاد زبان فارسی

لرزش

ارتعاش، تزلزل، تکان، جنبش، رعشه، لرز، نوسان

فارسی به انگلیسی

لرزش‌

Jar, Quake, Quaver, Quiver, Rock, Shake, Shudder, Thrill, Tremble, Trepidation, Vibration, Waver, Wobble

فارسی به عربی

لرزش

ارتجاف، خفقان، هزه

فرهنگ فارسی هوشیار

لرزش

(اسم) لرز رعشه ارتعاش. یا به لرزش در افتادن. لرز یافتن رعشه یافتن: ز باریدن برف و باران و سیل بلرزش در افتاده همچون سیل (سعدی لغ. )

فارسی به ایتالیایی

لرزش

brivido

scossa

فارسی به آلمانی

لرزش

Beben [noun]

معادل ابجد

لرزش

537

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری