معنی لک لک کردن
لغت نامه دهخدا
لک لک کردن. [ل ِ ل ِ ک َ دَ] (مص مرکب) در انجام دادن امری به عمد این دست آن دست کردن. || لک و لک کردن. کاهلی کردن. و رجوع به لک و لک کردن شود.
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Bedaub, Fleck, Lag, Sputter, Plod
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) لکه های متعدد ایجاد کردن. (مصدر) کاری را عمدا بتانی انجام دادن مماطله.
فرهنگ عوامانه
کاری را آهسته آهسته ادامه دادن است.
معادل ابجد
374