معنی لیاقت

لغت نامه دهخدا

لیاقت

لیاقت. [ق َ] (ع اِمص) لیاقه. سزاواری. شایستگی. زیبائی. برازندگی. موافق و درخور آمدن. اندرخوری. قابلیت: برداشت کنم آن کسان را که در باب ایشان سیاست فرموده باشم اگر لیاقت دارند برداشتن را. (تاریخ بیهقی). || فضل و دستگاه. (آنندراج).

فرهنگ معین

لیاقت

(قَ) [ع. لیاقه] (مص ل.) سزاواری، شایستگی.

فرهنگ عمید

لیاقت

شایستگی، سزاواری،

حل جدول

لیاقت

کفایت

قابلیت، سزاواری، شایستگی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

لیاقت

شایستگی

کلمات بیگانه به فارسی

لیاقت

شایستگی

مترادف و متضاد زبان فارسی

لیاقت

ارزش، استحقاق، اهلیت، سزاواری، شایستگی، صلاحیت، عرضه، قابلیت، قدر، کارآیی، مرتبه

فارسی به انگلیسی

لیاقت‌

Ability, Ably _, Caliber, Capability, Capacity, Competence, Desert, Efficiency, Makings, Qualification

فارسی به عربی

لیاقت

استحقاق، کفاءه

فرهنگ فارسی هوشیار

لیاقت

سزاواری، شایستگی، زیبائی، برازندگی

فرهنگ فارسی آزاد

لیاقت

لِیاقَت، برازندگی، شایستگی، تناسب، سزاواری،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

لیاقت

541

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری