معنی ماک

لغت نامه دهخدا

ماک

ماک. (اِ) ماکیان. دجاج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): چند بار خواستم که فرزندان تو فراهم آورم همچون ماکی که بچگان خود را زیر بال خود گرد کند آن را نخواستید. (دیاتسارون ص 270، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

ماک. (اِ) به لغت مردم طهران، فله و شیر حیوان تازه زاییده و آغوز و هرس و هرش. (ناظم الاطباء). ماک یا شیر ماک. آغوز. فله. لبا. زِهَک.شیر نخستین نوزاییدگان از گاو و میش و امثال آنها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به آغوز شود.

ماک. (اِ) دارو است در هندوستان. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302):
گروه ورا تیشه بر خاک بود
درختان لک وکشتشان ماک بود.
اسدی (از لغت فرس ایضاً).
|| اتباع است چنانکه گویی خاک و ماک. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302):
تا به خاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو برندارد کار.
اسدی (از لغت فرس ایضاً).

حل جدول

ماک

آغوز، شیرحیوان تازه زا

آغوز

آغوز، شیر حیوان تازه زا

فارسی به انگلیسی

ماک‌

Colostrum

گویش مازندرانی

ماک

شیری غلیظ و مقوی که پس از زاییدن ازگاو دوشیده شود

معادل ابجد

ماک

61

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری