معنی ماک
لغت نامه دهخدا
ماک. (اِ) به لغت مردم طهران، فله و شیر حیوان تازه زاییده و آغوز و هرس و هرش. (ناظم الاطباء). ماک یا شیر ماک. آغوز. فله. لبا. زِهَک.شیر نخستین نوزاییدگان از گاو و میش و امثال آنها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به آغوز شود.
ماک. (اِ) دارو است در هندوستان. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302):
گروه ورا تیشه بر خاک بود
درختان لک وکشتشان ماک بود.
اسدی (از لغت فرس ایضاً).
|| اتباع است چنانکه گویی خاک و ماک. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302):
تا به خاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو برندارد کار.
اسدی (از لغت فرس ایضاً).
ماک. (اِ) ماکیان. دجاج. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): چند بار خواستم که فرزندان تو فراهم آورم همچون ماکی که بچگان خود را زیر بال خود گرد کند آن را نخواستید. (دیاتسارون ص 270، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ماک آرتور
ماک آرتور. (اِخ) دوگلاس. ژنرال آمریکائی (1880-1964م.) که در سال 1942 در شکست فیلیپین مشهور شد و در سال 1945 ژاپن را در اقیانوس آرام مغلوب ساخت و از سال 1950 تا 1951م. فرمانده ٔ نیروی سازمان ملل متحد در جنگ کره بود. (از لاروس).
خاک و ماک
خاک و ماک. [ک ُ] (اِ مرکب، از اتباع) خاک:
تا بخاک اندرت نگرداند
خاک و ماک از تو بر ندارد کار.
رودکی.
ماک -ماهون
ماک -ماهون. [هَُ] (اِخ) (پاتریس کنت دو) دوک ماژانتا و مارشال فرانسوی که در سولی متولد شد (1808-1893م.) و در جنگهای کریمه با تصرف مالاکوف و در ایتالیا در فتح ماژانتا لیاقت خود را آشکارا ساخت. در سالهای 1864-1870 فرمانروای کل الجزایر بود. در سال 1873 ریاست جمهوری فرانسه را پذیرفت ولی در سال 1879 استعفا کرد. (از لاروس).
ژوستن ماک کارتی...
ژوستن ماک کارتی. [ت َ] (اِخ) نام یکی از مترجمین غزلیات حافظ.
فارسی به انگلیسی
Colostrum
حل جدول
گویش مازندرانی
شیری غلیظ و مقوی که پس از زاییدن ازگاو دوشیده شود
ترکی به فارسی
معادل ابجد
61