معنی مترسک
لغت نامه دهخدا
مترسک. [م َ ت َ س َ] (اِ مصغر) مترس کوچک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مترس شود. || سر خر. مزاحم. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ عمید
پیکرهای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب، یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا میکنند،
[مجاز] دارای ارادۀ ضعیف و بیشخصیت،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
افچه، داهل، مترس، هراسه، لولو، سرخر، مزاحم
فارسی به انگلیسی
Bogy, Bugbear, Scarecrow
فرهنگ فارسی هوشیار
مترس، سرخر مزاحم.
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
720