معنی مترسک

لغت نامه دهخدا

مترسک

مترسک. [م َ ت َ س َ] (اِ مصغر) مترس کوچک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مترس شود. || سر خر. مزاحم. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ عمید

مترسک

پیکره‌ای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب، یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا می‌کنند،
[مجاز] دارای ارادۀ ضعیف و بی‌شخصیت،

حل جدول

مترسک

سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر در سال 1363

هراسه

هراسه

مترادف و متضاد زبان فارسی

مترسک

افچه، داهل، مترس، هراسه، لولو، سرخر، مزاحم

فارسی به انگلیسی

مترسک‌

Bogy, Bugbear, Scarecrow

فرهنگ فارسی هوشیار

مترسک

‎ مترس، سرخر مزاحم.

واژه پیشنهادی

مترسک

آدمک

هراسه-افچه-داهل

آدمک

ترسانک

معادل ابجد

مترسک

720

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری