معنی متعفن
لغت نامه دهخدا
متعفن. [م ُ ت َع َف ْ ف ِ] (ع ص) سخت پوسیده و تباه. (آنندراج). سخت پوسیده و ریسمان تباه گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعفن شود.
فارسی به انگلیسی
Fetid, Foul, Malodorous, Noisome, Putrid, Reeky, Stinker
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(مُ تَ عَ فِّ) [ع.] (اِفا.) گندیده، بدبو.
فرهنگ عمید
بدبو، بویناک، گندیده،
فارسی به عربی
فاسد، کریه الرائحه، نتن
عربی به فارسی
کپک زده , کهنه وفاسد , بوی ناگرفته , پوسیده , کهنه , فاسد , خراب , زنگ زده , روبفساد
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَعَفِّن، عفونت پذیرنده، بدبود و گندیده،
تعبیر خواب
آب متعفن وتیرگی آن بیماری است - منوچهر مطیعی تهرانی
معادل ابجد
640