معنی متناظر
لغت نامه دهخدا
متناظر. [م ُت َ ظِ] (ع ص) بریکدیگر نگرنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نگرنده یکی مر دیگری را. (ناظم الاطباء). || مقابله نماینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل و روبرو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناظر شود.
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
همسان
مترادف و متضاد زبان فارسی
شبیه، مانند، همانند، نظیرهم، نظیربهنظیر
فارسی به انگلیسی
Analogous
فارسی به ترکی
bakışımlı
فارسی به عربی
مراسله
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَناظِر، نظر کننده به یکدیگر، مناظره و مجادله کننده با یکدیگر (به لفظ)،
معادل ابجد
1591