معنی متناوب
لغت نامه دهخدا
متناوب. [م ُ ت َ وِ] (ع ص) به نوبت گیرنده ٔ آب و جز آن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). به نوبه. به نوبت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناوب شود.
چشمه ٔ متناوب
چشمه ٔ متناوب. [چ َ /چ ِ م َ / م ِ ِی ُم ت َ وِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نوعی چشمه است که به فواصل معلوم بنوبت آب از آن جاری شود و هم در ازم-نه ٔ معلوم خشک و بی آب ماند. و رجوع به چشمه وقت و ساعت شود.
فارسی به انگلیسی
Alternate, Alternative, Intermittent, Periodic, Recurrent
فارسی به ترکی
dönüşümlü
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
پی در پی
فرهنگ فارسی هوشیار
به نوبت گیرنده
فرهنگ معین
(مُ تَ وِ) [ع.] (اِفا.) یکی پس از دیگری، آنچه به نوبت بیاید.
فرهنگ عمید
آنچه بهنوبت بیاید، یکی پس از دیگری،
فارسی به عربی
فرهنگ فارسی آزاد
مُتَناوِب، مُتَتابع، پشت سر هم و پی در پی- یکی بعد از دیگری، به نوبت،
فارسی به آلمانی
Abwechselnd
معادل ابجد
499