معنی مجذوب

لغت نامه دهخدا

مجذوب

مجذوب. [م َ] (ع ص) کشیده شده. (آنندراج). کشیده شده و جذب شده. (ناظم الاطباء). کشیده. درکشیده. بکشیده. آهنجیده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): سوم آنکه آن مجذوب را هضم کند و از حالت خویش بگرداند تا ماننده ٔ او شود و او را هاضمه خوانند. (چهارمقاله ص 9). || برکشیده و پیش کشیده و به خود کشیده. || کاسته شده و کم شده. (ناظم الاطباء). || ربوده شده. (آنندراج). بیخودگشته. (ناظم الاطباء). شوریده شیدا. شیفته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح تصوف) صوفیه گویند مجذوب کسی است که حق عز اسمه او را برای خود برگزیند و برای حضرت انس خود اختیار کند و او را به آب قدس تطهیر سازد تا حائز مواهب و عطایای ربانی وفائز جمیع مقامات و مراتب سبحانی گردد بدون تحمل رنج و مشقت کسب (از کشاف اصطلاحات الفنون). کسی است که او را خدای متعال برای خود برگزیده و پاک گردانیده باشد و او بدون رنج و جهد و کوشش به تمام مقامات و مراتب عالیه برسد. (فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف دکتر سیدجعفر سجادی). چون یکی را از آدمیان جذبه ٔ حق در رسدبیشتر آن باشد که از آن «حال » باز نیاید و در همان مرتبه از این عالم برود این چنین کس را مجذوب گویند.بعضی کسان باشند که از حال مذکور باز آیند و از خودبا خبر شوند، اگر سلوک را تمام کنند این چنین کسان را مجذوب سالک گویند و اگر اول سلوک کنند و سلوک تمام کنند آنگاه جذبه ٔ حق به ایشان رسد این چنین کسان را سالک مجذوب گویند. (شرح اشعهاللمعات ص 143، 144).
در اصطلاح صوفیه، کسی که او را جذبه دست داده و گاهگاه از او سخنانی بلند یا خبری از مغیبات شنیده شود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تعریفات جرجانی شود.
- مجذوب مطلق، دراصطلاح سالکان مجذوب مطلق آن را گویندکه معارف و ترخان حق اند و تکلیف بر ایشان نیست، چه تکلیف بر عقلاست و ایشان مجانین اند و انکار این جماعت نمی توان کرد و بر ایشان اقتدا هم نشاید نمود که لایقتدی بهم و لاینکر علیهم و محقق صوفیه این طایفه را کامل نمی نامند چه ایشان در مقام سکر و فنا جمعند و مرتبه ٔ کمال به بقا بعد الفناو صحو بعدالمحو و جمع الجمع است و به مرتبه ای که ختم محمدی است علیه السلام ایشان نرسیده اند. (آنندراج). کسی است که بعد از فناء بالکل مسلوب العقل شود و در آن سکر و بیخودی بماند در این صورت قلم تکلیف از او برداشته شود. این گروه مجانین حق اند. (فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سید جعفر سجادی). و رجوع به شرح گلشن راز ص 285 شود.

فرهنگ معین

مجذوب

(مَ) [ع.] (اِمف.) جذب شده.

فرهنگ عمید

مجذوب

[مجاز] شیفته و فریفته،
(اسم، صفت) (تصوف) کسی که خداوند او را به مقامات عالی معنوی می‌رساند و برای خود برمی‌گزیند،
[قدیمی] جذب‌شده، کشیده‌شده،

حل جدول

مجذوب

شیفته

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مجذوب

شیفته، شیدا

کلمات بیگانه به فارسی

مجذوب

شیفته، شیدا

مترادف و متضاد زبان فارسی

مجذوب

جذب‌شده، دلباخته، علاقه‌مند، شوریده، شیفته، فریفته، مسحور، مفتون، واله

فارسی به انگلیسی

مجذوب‌

Absorbed, Preoccupied, Rapt

نام های ایرانی

مجذوب

دخترانه، شیفته

فرهنگ فارسی هوشیار

مجذوب

‎ ربوده کشیده شده، خدا گزید در هست شناسی و سوفیگری (اسم) جذب شده ربوده، کسی است که او را خدای متعال برای خود برگزیده و پاک گردانیده باشد و او بدون رنج و جهد و کوشش بتمام مقامات و مراتب عالیه برسد چون یکی را از آدمیان جذبه حق در رسد و آن کس در دوستی خدای بمرتبه عشق رسد بیشتر آن باشد که از آن (حال) باز نیاید و در همان مرتبه عشق زندگانی کند و در همان مرتبه ازین عالم برود. این چنین کس را مجذوب گویند. یا سالک مجذوب مجذوب سالک. بعض کسان باشند که از حال مذکور باز آیند و از خود با خبر شوند اگر سلوک کنند و سلوک را تمام کنند این چنین کسان را مجذوب سالک گویند و اگر اول سلوک کنند و سلوک را تمام کنند آنگاه جذبه حق بایشان رسد این چنین کسان را سالک مجذوب گویند. یا مجذوب مطلق. کسی است که بعد از فنا ء بالکل مسلول العقل شود و در آن سکر و بیخودی بماند درین صورت قلم تکلیف ازو برداشته شود. این گروه مجانین حق اند.

فرهنگ فارسی آزاد

مجذوب

مَجذُوب، جذب شده، کشیده شده، در فارسی به معنای شیغته، فریفته، دلداده و منجذب نیز مصطلح است،

معادل ابجد

مجذوب

751

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری