معنی مجعد

فارسی به عربی

مجعد

مجعد


مجعد شدن

رقیقه مقلیه

عربی به فارسی

مجعد

مجعد , فرفری

لغت نامه دهخدا

مجعد

مجعد. [م ُ ج َع ْ ع َ] (ع ص) موی مرغول. (غیاث) (آنندراج). موی مرغول کرده شده. (از منتهی الارب). موی مرغول و چنگله. (ناظم الاطباء). بشک. (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). موی پیچ پیچ. موی پیچیده.مُقَصَّب. مقابل سَبط. (یادداشت ایضاً):
تا گل خیری بود چو روی معصفر
تا تن سنبل بود چو زلف مجعد.
منوچهری.
|| حیس مجعد؛ حیس سطبر و بسته. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).

مجعد. [م ُ ج َع ْ ع ِ] (ع ص) مرغول کننده موی را. (آنندراج). آن که مرغول می کندموی را. (ناظم الاطباء). آن که موی را پیچیده کند.

فرهنگ معین

مجعد

(مُ جَ عَّ) [ع.] (اِمف.) موی پیچ و تاب دار، موی ناصاف.

فرهنگ عمید

مجعد

ویژگی موی پیچیده،

حل جدول

مجعد

فرفری


موی مجعد

فری

فر، تکو

مترادف و متضاد زبان فارسی

مجعد

انبوه، پرچین‌وشکن، پیچیده، پرپیچ‌وتاب، جعودت، فردار، مرغول، وزوز

فرهنگ فارسی هوشیار

مجعد

موی پیچیده، سطبر و بسته، مرغول

فارسی به آلمانی

مجعد

Kraus, Lockig

فارسی به انگلیسی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

مجعد

117

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری