معنی مجمع الجزایری در شرق آفریقا
حل جدول
واژه پیشنهادی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به الجزایر از مردم الجزایر.
لغت نامه دهخدا
مجمع. [م ُ ج َم ْ م َ] (ع ص) گرد آورده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تجمیع شود. || عزم کرده شده. || حکم کرده شده. (ناظم الاطباء).
مجمع. [م ُ ج َم ْ م ِ] (اِخ) لقب قصی بن کلاب چون قبایل قریش را فراهم آورد و به مکه منزل داد و دارالندوه را بساخت. (از منتهی الارب).
مجمع. [م ُ ج َم ْ م َ] (اِخ) ابن یسار، مکنی به ابی حمزه ٔ تیمی محدث است و از ماهان زاهد روایت کند. وابوحیان تیمی و سفیان ثوری از او روایت کنند وی در شب خروج زیدبن علی درگذشت. (از صفهالصفوه ج 3 ص 60).
مجمع. [م ُ ج َم ْ م ِ] (ع ص) بسیار گردآورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که جمع می کند و گرد می آورد با کوشش و جد و جهد. (ناظم الاطباء). || به نماز جمعه حاضر شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). حاضر شده در روز جمعه جهت بجا آوردن نماز. (ناظم الاطباء).
شرق شرق
شرق شرق.[ش َ رَ ش َ رَ / ش َ ش َ] (اِ صوت مرکب) نام آواز زدن سیلی های سخت پیاپی. نام آواز کوفتن در بسختی و پیاپی. (یادداشت مؤلف). رجوع به شَرَق و شرغ شرغ شود.
معادل ابجد
1611