معنی مجوز

لغت نامه دهخدا

مجوز

مجوز. [م ُ ج َوْ وِ] (ع ص) روادارنده ٔ کاری. (غیاث). روادارنده و رواگرداننده ٔ کاری. (آنندراج). کسی که تجویز می کند روایی و ناروایی چیزی را و رخصت می دهد کردن و یا نکردن کاری را. (ناظم الاطباء). روایی دهنده. روایی بخش. روا دارنده. روا کننده. تجویز کننده، مجوز قانونی داشتن یا نداشتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

مجوز. [م ُ ج َوْ وَ] (ع ص) تجویز کرده شده و روا داشته شده. (غیاث) (آنندراج). روا و جایز. || حلال و روا شده. (ناظم الاطباء).

مجوز. [م ُ ج َوْ وِ] (اِخ) حسن بن سهل مجوز محدث است. (منتهی الارب). حسن بن سهل به این نسبت اشتهار دارد. (از انساب سمعانی).

فرهنگ معین

مجوز

(مُ جَ وِّ) [ع.] (اِفا.) تجویز شده، روا داشته شده، اجازه نامه.

فرهنگ عمید

مجوز

اجازه‌دهنده، تجویزکننده،

پروانه

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مجوز

پروانه

کلمات بیگانه به فارسی

مجوز

پروانه

مترادف و متضاد زبان فارسی

مجوز

اجازه، پته، پروانه، جواز

فارسی به انگلیسی

مجوز

Justification, Pass, Permit, Warrant

فارسی به ترکی

مجوز‬

lisans, izin belgesi

فارسی به عربی

مجوز

إِجارَه

فرهنگ فارسی هوشیار

مجوز

تجویز شده و روا داشته شده، حلال، اجازه دهنده

فرهنگ فارسی آزاد

مجوز

مُجَوِّز، تجویز کننده، روا دارنده، اجازه دهنده، نافذ کننده رای،

مُجَوَّز، تجویز شده، روا گردیده، اجازه داده شده،

معادل ابجد

مجوز

56

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری