معنی محرمات

لغت نامه دهخدا

محرمات

محرمات. [م ُ ح َرْ رَ] (ع ص، اِ) ج ِ محرمه. (ناظم الاطباء): و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 1). || ج ِ محرمه. زنانی که به علت نسب، مصاهره، رضاع، لعان، قذف، زنا و لواط تزویج آنها بر مرد حرام است. (از یادداشت لغتنامه). || زنان حرم. || (اصطلاح بزازان). جامه ٔ راه راه که یک راه سیاه و یک راه سپید دارد پارچه ٔ خطدار الوان. (ناظم الاطباء):
به دست صوفی صوف از محرمات همه
که منهیند برو توبه از مناهی کن.
نظام قاری (دیوان البسه ص 100).
گاه شد آشکار گه ظاهر
در لباس محرمات عبا.
نظام قاری (دیوان البسه ص 20).
فش عمامه درآمد به احتساب رخوت
براند دره بنهی محرمات دگر.
نظام قاری (دیوان البسه ص 15).
از بس الف زخم کشیدم بر سر
از سر تا پامحرمات است دلم.
سعید اشرف.
محرمات مکن بر من این محرم را
برنگ ابر سیه بر صفای مه می نوش.
میرنجات.
|| ج ِ مُحَرَّم. رجوع به مُحَرَّم شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

محرمات

(تک: محرمه) نا شایست ها، مشکوییان پردگیان، جامه ی راهراه (اسم) جمع محرمه. (اسم) جمع محرمه (محرم) چیز های حرام:. . . و پشت بر محظورات و محرمات شرع کرده، زنان حرم، جامه راه راه الوان: هنگام محرم است و با تست دلم بیزار ز گلزار حیاتست دلم. از بس الف زخم کشیدم بر سر از سر تا پا محرمات است دلم. (محمد سعید اشرف) (اسم) جمع محرمه.

فرهنگ عمید

محرمات

(فقه) چیز‌های حرام‌شده،
زنان حرم‌سرا،
[قدیمی] پارچۀ خط‌دار رنگی،

فرهنگ معین

محرمات

چیزهای حرام، زنان حرم، در فارسی جامه راه راه الوان، جمع محرمه (محرم). [خوانش: (مُ حَ رَّ) [ع.] (اِ مف.)]

حل جدول

محرمات

چیزهای حرام شده در دین


از محرمات حج

صید

جدال

فسوق

سرمه کشیدن

جدال، صید


از محرمات حج، شکار

صید


از محرمات احرام حج

پوشاندن سر، جدال، سرمه کشیدن، شکار (صید)، فخر فروشی، فسوق، گرفتن ناخن، نگاه در آینه

فخرفروشی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

محرمات

بازدارندگی

معادل ابجد

محرمات

689

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری