معنی مختص

لغت نامه دهخدا

مختص

مختص. [م ُ ت َص ص] (ع ص) خاص کرده. خاص گردیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مخصوص شده و خاص شده. پسندشده و انتخاب شده. (ناظم الاطباء). ج، مُختَصّات. || مصاحب و همدم و مونس و دوست برگزیده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به اختصاص شود.

فرهنگ معین

مختص

(مُ تَ صّ) [ع.] (اِمف.) اختصاص یافته، آنچه خاص کسی یا چیزی باشد.

فرهنگ عمید

مختص

آنچه خاص کسی یا چیزی باشد، اختصاص‌یافته، خاص‌گردیده،
(اسم، صفت) [قدیمی] آنکه که نسبت به کسی نزدیک است، مقرب،

حل جدول

مختص

منحصر

مترادف و متضاد زبان فارسی

مختص

خاص، مخصوص، ویژه، اختصاص‌یافته

فارسی به انگلیسی

مختص‌

Particular, Peculiar, Peculiarity, Specific, Specific _

فرهنگ فارسی هوشیار

مختص

اختصاص یافته

فرهنگ فارسی آزاد

مختص

مُختَصّ، خاصّ، اختصاص یافته،

معادل ابجد

مختص

1130

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری