معنی مخمصه
فرهنگ معین
گرسنگی، خالی بودن معده، رنج، زحمت، گرفتاری. [خوانش: (مَ مَ صَ یا ص) [ع. مخمصه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
رنج، زحمت، گرفتاری،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
هچل
مترادف و متضاد زبان فارسی
اشکال، دردسر، قید، سختی، دشواری، گرفتاری، گیرودار، مخاطره، گرسنگی، رنج، زحمت، بدبختی، غم بزرگ
فارسی به انگلیسی
Conjuncture, Contretemps, Corners, Dilemma, Hot Water, Jam, Pass, Pickle, Plight, Predicament, Scrape, Strait, Trouble
فرهنگ فارسی هوشیار
مخمصه در فارسی گرسنگی، رنج، درد سر گرفتاری (اسم) گرسنگی مفرط، سوزش و رنجی که از گرسنگی در شکم پیدا شود. -3 رنج زحمت، پیچیدگی کار اشکال. یا در (به) مخمصه گرفتار شدن. دچار اشکال شدن.
معادل ابجد
775