معنی مداح

لغت نامه دهخدا

مداح

مداح. [م ُدْ دا] (ع ص، اِ) ج ِ مادح، و کان ابوالشیص من مداح الرشید. (ابن خلکان از یادداشت مؤلف).

مداح. [م َدْ دا] (ع ص) ستاینده. (مهذب الاسماء). ستایشگر. (آنندراج). آفرین سرا. آفرین سرای. بسیار ستاینده. بسیار ستایش کننده. (یادداشت مؤلف). مدیحه گو. مدحتگر. مدح کننده. که فضایل و محاسن ممدوح را بیان کند و برشمارد:
آنکه چون مداح او نامش براند بر زبان
ز ازدحام لفظ و معنی جانش پرغوغا شود.
ناصرخسرو.
مداح تست و مخلص تست و مرید تست
تا طبع ما و سینه ٔ ما و روان ماست.
خاقانی.
مدح شه چون جا به جا منزل به منزل گفتنی است
ماندن مداح یکجا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
خاقانیی که نائب حسان مصطفی است
مداح بارگاه تو حیدر نکوتر است.
خاقانی.
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر. (گلستان سعدی). || روضه خوانی که ایستاده در پیش منبر به شعر مدایح اهل بیت و مصائب آنان را خواند. (یادداشت مؤلف). آنکه ایستاده در کنار منبر در مجالس روضه خوانی، یا روان در کوی و بازار، اشعار مدایح اهل بیت را به آواز خواند.

فارسی به انگلیسی

مداح‌

Eulogist, Eulogizer, Panegyrist

حل جدول

مداح

ثنا خوان

ثناخوان

ثناگوی


از شاعران مداح سلطان سنجر

ادیب صابر


مداح اهل بیت در قرن دوم و سوم هجری

‌دعبل خزایی


ثناخوان

مداح

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مداح

ستایشگر

مترادف و متضاد زبان فارسی

مداح

ثناخوان، ستایشگر، مدیحه‌سرا، مدیحه‌گو، مدح کننده،
(متضاد) هجاگو

فرهنگ فارسی هوشیار

مداح

ستاینده، آفرین سرا، مدیحه گو

فرهنگ معین

مداح

(مَ دّ) [ع.] (ص.) بسیار ستایش کننده و مدح کننده.

فرهنگ عمید

مداح

خوانندۀ اشعار مذهبی،
مدح‌کننده، ستایش‌کننده، ستایشگر،

فرهنگ فارسی آزاد

مداح

مَدّاح، مَدح کننده، کسی که بسیار مدح گوید. ثناگو، ثناگو کننده،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

مداح

53

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری