معنی مذمت
لغت نامه دهخدا
مذمت. [م َ ذَم ْ م َ] (از ع اِمص) ذم. مذمه. نکوهش کردن. نکوهیدن. بد گفتن. (یادداشت مؤلف). رجوع به مذمه شود. || (اِمص) نکوهش. بدگوئی. مقابل محمدت.
- مذمت کردن، بدگوئی کردن. عیب جوئی کردن. ذم کردن.
- مذمت کننده، بدگوئی کننده. نکوهنده. (فرهنگ فارسی معین). عیب گوینده. عیب نهنده: زن صاحب جمال هر چند که در حسن و جمال رسیده باشد مذمت کننده ٔ خود را گم و کم نیابد. (تاریخ قم از فرهنگ فارسی معین).
فارسی به انگلیسی
Deprecation
فرهنگ معین
(مَ ذَ مَّ) [ع. مذمه] (اِمص.) نکوهش، سرزنش.
فرهنگ عمید
بد گفتن از کسی یا چیزی،
بدگویی، نکوهش،
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
رفض
فرهنگ فارسی آزاد
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
نکوهش، بدگفتن، بد گوئی
مذمت کننده
نکوهنده (صفت) بدگویی کننده: نکوهنده: زن صاحب جمال هر چند که در حسن و جمال رسیده باشد مذمت کننده خود را گم و کم نیابد.
کلمات بیگانه به فارسی
نکوهیدن
معادل ابجد
1180