معنی مراوده
لغت نامه دهخدا
مراوده. [م ُ وِ دَ / دِ] (از ع، اِمص) آمد و شد. رفت و آمد. تردد. (یادداشت مؤلف). دید و بازدید. (ناظم الاطباء). با کسی دوستی و معاشرت داشتن. (فرهنگ فارسی معین). ج، مراودات.
- مراوده داشتن با کسی، با اورفت و آمد کردن. ارتباط و آمد و شد داشتن.
فرهنگ معین
(مُ وِ دِ) [ع. مراوده] (مص ل.) دوستی و آمد و شد داشتن.
فرهنگ عمید
با هم دوستی و آمدوشد داشتن، با کسی رفتوآمد داشتن،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
آمدوشد، آمیزش، ارتباط، تردد، تماس، حشرونشر، مصاحبت، معاشرت، نشستوبرخاست
فارسی به انگلیسی
Intercourse
فارسی به عربی
اتصال
فرهنگ فارسی هوشیار
رفت و آمد، تردد، دید و بازدید
معادل ابجد
256