معنی مرثیه
لغت نامه دهخدا
مرثیه. [م َ ی َ](از ع، اِمص) مرثیه. مرثیت. در عزای مرده گریستن و برشمردن اوصاف او. رجوع به مرثیه شود. ||(اِمص، اِ) عزاداری. سوکواری. مرده ستائی. ذکر محامد و اوصاف مرده و ستایش او. نوحه سرائی در عزای کسی. مدیح مرده. شرح محاسن و ذکر خیر مرده. مرثیت.نیز رجوع به مرثیت شود: فرمود [عضدالدوله] تا وی را بردار کردند و با تبر و سنگ بکشتند و در مرثیه ٔ وی این ابیات بگفتند.(تاریخ بیهقی ص 291). در مرثیه او قطعه ای گفت.(تاریخ بیهقی ص 371). عتبی رساله ای در مرثیه او انشاء کرده است.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 441).
آن شوخ به قتل من دلخسته کمر بست
در مرثیه ام معنی باریک توان بست.
طاهر غنی(آنندراج).
|| شعری که در سوک از دست رفته ای گویند. شعری که در عزای کسی گویند و در آن به محامد و صفات پسندیده ٔ وی اشاره کنند. رثاء. ج، مراثی: یکی از شعرای خراسان نیشابوری این مرثیه بگفت اندر مرگ وی.(تاریخ بیهقی ص 186).
آورده سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه به نام نریمان برآمده.
خاقانی.
مرثیه ٔ همت است نقش خط سرنوشت
ضابطه ٔ آدم است سوک کرم داشتن.
واله(از آنندراج).
|| روضه.(ناظم الاطباء). مراسم عزائی که به یاد شهیدان راه دین و بخصوص در ایام محرم و به یاد واقعه ٔکربلا برپا کنند. || اشعاری که در ذکر مصائب و شرح شهادت پیشوایان دین و بخصوص شهیدان کربلا سرایند و خوانند. نوحه.
- مرثیه خواندن، نوحه و مراثی در مراسم عزاداری شهیدان کربلا به آهنگ خاص خواندن.
- مرثیه ساختن، مرثیه سرودن. در عزای کسی شعر سرودن:
مرثیه سازم که مرد شاعرم
تا از اینجا برگ و لالنگی برم.
مولوی.
- مرثیه سرودن، در رثای از دست رفته ای شعر گفتن و مدیح او کردن.
- || درشرح وقایع کربلا و در عزای بزرگان دین شعر مصیبت ساختن و خواندن. رجوع به مرثیه سرائی شود.
- مرثیه گفتن، در عزای مرده ای شعر سرودن و محامد او بر شمردن: خواجه بونصر مشکان که این محتشم را به نشابور مرثیه گفت هم به هرات بمرد.(تاریخ بیهقی ص 371). و یکی از شعرای خراسان نیشابوری این مرثیه بگفت اندرمرگ وی.(تاریخ بیهقی ص 186).
فرهنگ معین
(مَ یِ) [ع مرثیه.] (مص ل.) شعر یا سخنی که در مدح و سوگواری مرده خوانده شود.
فرهنگ عمید
شعر یا سخنی که در سوگواری خوانده میشود،
(اسم مصدر) عزاداری،
حل جدول
رثا
فرهنگ واژههای فارسی سره
سوگیاد، سوگنامه
مترادف و متضاد زبان فارسی
تعزیه، رثا، سوگسرود، مرثیت، سوگنامه، نوحه، نوحهسرایی،
(متضاد) سرود، عزاداری، سوگواری، ماتم
فارسی به انگلیسی
Elegy, Jeremiad, Threnody
فارسی به عربی
مرثیه
فرهنگ فارسی هوشیار
مرده ستودن و رحمت کردن
معادل ابجد
755