معنی مرد سبکسر و جلف
حل جدول
لوالو
جلف
سفیه و احمق
سبکسر، سفیه و احمق
سبکسر، سفیه، احمق
سفیه، احمق
سبکسر
جلف و بیوقار
سبکسر
فرهنگ عمید
سبک، زننده، و ناشایست،
ویژگی کسی که رفتارهای سبک، زننده، و ناشایست انجام میدهند، سبکسر،
مترادف و متضاد زبان فارسی
شوریدهمغز، کمخرد،
(متضاد) خردمند، عاقل، بیوقار، جلف، سبکمایه، نامعقول،
(متضاد) رزین، موقر، کمارج، بیارزش، کماهمیت، کمبها،
(متضاد) گرانبها، سهلانگار، سربههوا، سبکسار، بیوقار، عجول، بیمغز، کممایه،
(متضاد) پرمایه، خوار، فرومایه، پست، د
جلف
بیوقار، تهیمغز، سبک، سبکسر، سخیف، بیباک، خودسر، خودآرا، خودنما،
(متضاد) سنگین، متین
فرهنگ فارسی هوشیار
سفیه و خودسر و بیباک، فرومایه و احمق
فرهنگ فارسی آزاد
جِلف، سبکسر و کم عقل، سخت و خشن و نامهربان، نان خشک و سخت، ظرف، خمرهء خالی، تنهء بدون سر، لاشهء سلاخی شده (جمع: اَجْلاف، جُلُوف)،
فارسی به عربی
رتبه، متبختر
فرهنگ معین
سبکسر، بی خرد، احمق، ابله، میان تهی، بی ادب. [خوانش: (جِ) [ع.] (ص.)]
لغت نامه دهخدا
مرد و مدد. [م َ دُ م َ دَ](ترکیب عطفی، اِ مرکب) یار و یاور. کس و کار.
- مرد و مددی نداشتن،یکبارگی بی کس بودن. سرپرست و نفقه آوری نداشتن.(یادداشت مرحوم دهخدا).
معادل ابجد
705