معنی مزاحمت
لغت نامه دهخدا
مزاحمت. [م ُ ح َ م َ](ع مص، اِمص) ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی. || زحمت و تصدیع و آزردگی.(از ناظم الاطباء). زحمت دادن. رنج رسانیدن. زحمت کردن. زحمت رسانیدن.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی زحمت کردن.(المصادر زوزنی)(تاج المصادر بیهقی). || انبوهی و فشار بر یکدیگر.(ناظم الاطباء). || تنگی نمودن بر کسی.(از منتخب اللغات)(از غیاث اللغات).
فرهنگ معین
زحمت دادن، انبوهی کردن و تنگ گرفتن بر کسی. [خوانش: (مُ حَ مَ) [ع. مزاحمه] (مص م.)]
فرهنگ عمید
تنگ گرفتن بر کسی، اذیت کردن،
[قدیمی] انبوهی کردن،
حل جدول
ایجاد زحمت کردن، رنج رساندن، زحمت دادن
فرهنگ واژههای فارسی سره
دست و پا گیری
مترادف و متضاد زبان فارسی
آزار، آزردن، اذیت، تزاحم، رنجه، زحمت، تصدیع، دردسر، صداع، پاپوش، گرفتاری، زحمت دادن، دردسر دادن، مصدع بودن
فارسی به انگلیسی
Annoyance, Bother, Encumbrance, Gibe, Harassment, Hindrance, Inconvenience, Intrusion, Invasion, Molestation, Nuisance, Pinprick, Vexation
فارسی به عربی
اضطراب، تجاره، شجار، مشکله
فرهنگ فارسی هوشیار
ممانعت و تعویض و معاوضه و بازداشتگی
فارسی به ایتالیایی
disturbo
فارسی به آلمانی
Geschäft (n), Gewerbe (f), Handel (m), Handeln, Markt (m)
معادل ابجد
496