معنی مسترشد
لغت نامه دهخدا
مسترشد. [م ُت َ ش ِ](ع ص) نعت فاعلی از استرشاد. راست روی خواهنده و رهنمایی طلب کننده.(غیاث)(آنندراج). طلب کننده ٔرشد و راه راست.(اقرب الموارد). آنکه طلب رشد کند.طالب راه راست. راه راست خواه. || مرید.(غیاث)(آنندراج). مقابل مرشد: مرشد طبیب حاذق است علاج به نوعی که موافق حال مسترشد است میکند.(انیس الطالبین بخاری ص 60). رجوع به استرشاد شود.
مسترشد با
مسترشد با. [م ُ ت َ ش ِ دُ بِل ْ لاه](اِخ)(الَ...) فضل بن احمد(المستظهرباﷲ) ابن المقتدی عبداﷲبن محمد هاشمی عباسی مکنی به ابومنصور، بیست و نهمین خلیفه ٔ عباسی. وی به سال 485 هَ. ق. متولد شد و در سال 512 هَ. ق. پس از مرگ پدرش با وی بخلافت بیعت کردند. مردی عالی همت و شجاع و فصیح بود و شعر نیکو می سرود. دراواخر عهد خلافتش سلطان مسعودبن ملکشاه سلجوقی در همدان قیام کرد و خلیفه با سپاهی به جنگ او آمد ولی در میدان جنگ لشکریان او از اطاعتش سرباز زدند و گریختند و سلطان مسعود وی را دستگیر کرد(به سال 529 هَ. ق.) و هنگامی که قصد ورود به بغداد داشت در دروازه ٔ مراغه جمعی از باطنیان که از جانب سلطان سنجر سلجوقی مأمور بودند او را بقتل رساندند و جسدش را در مراغه دفن کردند. از وزرای او شرف الدین ابوناصر و انوشروان بن محمدبن خالدبن محمد قاشانی و جمال الدین عمیدالدوله بن علی حسن بن ابی العز علی بن صدقه بوده اند.(از الاعلام زرکلی ج 5 ص 351 بنقل از فوات الوفیات و ابن اثیر). و نیز رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 18 و 386و تجارب السلف ص 293 و ابن خلکان چ طهران ص 458 شود.
ابومنصور
ابومنصور. [اَ م َ] (اِخ) مسترشد فضل. رجوع به مسترشد... شود.
ابومنصور. [اَ م َ] (اِخ) ابن فضل مسترشد (512- 529 هَ. ق.). رجوع به مسترشد... شود.
ابوعلی
ابوعلی. [اَ ع َ] (اِخ) صدقه. جلال الدین وزیر مسترشد خلیفه ٔ عباسی در 513 هَ. ق.
ابوالقاسم
ابوالقاسم. [اَ بُل ْ س ِ] (اِخ) علی بن طراد زینبی. وزیر مسترشد و مقتضی عباسی. رجوع به علی... شود.
احمد
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن نظام الملک، مکنی به ابونصر. در هجدهم رمضان سنه ٔ ست عشره و خمسمائه (516 هَ.ق.) مسترشد او را وزارت داد و در سنه ٔ تسععشره و خمسمائه (519) معزول شد و در ایام وزارت او مسترشد خواست که جهت عمارت سور بغداد پانزده هزار دینار بر مردم قسمت کند، ابونصر آن قدر از خاصه بداد و نگذاشت که مردم را زحمتی رسد، حتی یقول الناس ذاک الشبل من ذاک الاسد. و او پیش از وزارت مسترشد مدتی وزیر سلطان محمدبن ملکشاه بود. (از تجارب السلف ص 301).
احمد. [اَ م َ] (اِخ) ابن عبداﷲ بلخی حنفی مکنی به ابوالقاسم. او راست: فتاوی ابی القاسم و مسترشد فی الامامه. و کتاب الانتقاد فی العلوم الالهیه. مؤلف کشف الظنون ذیل فتاوی ابی القاسم وفات او را سنه ٔ تسع عشره و مأتین و ذیل مسترشد فی الامامه تسع عشره و ثلثمائه آورده است. و رجوع به کعبی شود.
فرهنگ عمید
راهراستجوینده،
سالک،
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
(مُ تَ ش) [ع.] (اِفا.) راه راست جوینده، به راه راست رونده.
حل جدول
فرهنگ فارسی آزاد
مُستَرشِد، طالب هدایت، طالب اِرشاد، هدایت شونده،
معادل ابجد
1004