معنی مسخره کردن

لغت نامه دهخدا

مسخره کردن

مسخره کردن. [م َ خ َ رَ / رِ ک َ دَ](مص مرکب) مضحکه کردن. ریشخند نمودن. استهزا کردن. فسوس نمودن. افسوس کردن. اضحوکه قرار دادن: تو روح را مسخره کرده ای.(سایه روشن صادق هدایت ص 19).

حل جدول

مسخره کردن

استهزا

‌ هو کردن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مسخره کردن

ریشخند کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

مسخره کردن

استهزا کردن، تمسخر کردن، ریشخند کردن، به‌سخره گرفتن، دست انداختن

فارسی به انگلیسی

مسخره‌ کردن‌

Chaff, Deride, Jest, Mock, Rally, Scoff, Smile, Taunt, Tease

فارسی به عربی

مسخره کردن

اختبار، اهج، طفل

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

مسخره کردن

Ausfragen, Quiz (n), Kind (mundartlich) [noun]

واژه پیشنهادی

مسخره کردن

هو کردن

معادل ابجد

مسخره کردن

1179

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری