معنی مسری

لغت نامه دهخدا

مسری

مسری. [م ُ](ع ص) سرایت کننده.(ناظم الاطباء). که سرایت کند. که تعدی کند. واگیردار. بودار.مُعدی.(مسری ظاهراً غلط است و ساری و ساریه صحیح است).(یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به اسراء شود.
- مسری بودن، واگیر داشتن. بو داشتن. معدی بودن. و رجوع به مسری شود.

مسری. [م َ را](ع مص) به شب رفتن.(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). سرایه. سریان. و رجوع به سرایه و سریان شود. ||(اِ) راه. ج، مَساری.(یادداشت مرحوم دهخدا).

فارسی به انگلیسی

مسری‌

Contagion, Contagious, Epidemic, Infectious

فرهنگ معین

مسری

(مُ) [ع.] (اِفا.) سرایت کننده.

فرهنگ عمید

مسری

سرایت‌کننده،
(پزشکی) مرضی که از یکی به دیگری سرایت کند،

فرهنگ فارسی هوشیار

مسری

سرایت کننده

فرهنگ فارسی آزاد

مسری

مُسِری، سیر کننده در شب، در عرف عامّه فارسی به معنای سارِی یعنی سرایت کننده مصطلح است،

مَسری، محل سُری یعنی محل سیر در شب یا زمان سیر در شب،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مسری

اپیدمی، سرایت‌کننده، واگیر، واگیردار، مسریه،
(متضاد) نامسری

فارسی به عربی

مسری

صریح، قابل للاتصال، معدی، وباء

معادل ابجد

مسری

310

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری