معنی مشتاق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مُ) [ع.] (اِفا.) آرزومند، مایل و راغب.
فرهنگ عمید
دارای شوق و اشتیاق، مایل و راغب به چیزی، آرزومند،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
آرزومند
مترادف و متضاد زبان فارسی
آرزومند، راغب، شایق، شوقمند، پرشوق، مایل، متمایل،
(متضاد) بیزار، عاشق، شیفته
فارسی به انگلیسی
Ablaze, Agog, Aspirant, Anxious, Athirst, Bent, Cheerful, Desirous, Eager, Forward, Hungry, Impatient, Itchy, Keen, Ready, Solicitous, Thirsty, Willing, Zealous
فارسی به عربی
جائع، جدیه، عطشان، قلق، متحمس، متلهف، منقطع التنفس، مولع، نهم
نام های ایرانی
پسرانه، دارای شوق، بسیار مایل، آرزومند، نام شاعر قرن دوازدهم، مشتاق اصفهانی
فرهنگ فارسی هوشیار
آزمند به چیزی، با شوق، طالب خواهان
فرهنگ فارسی آزاد
مُشتاق، متمایل و راغب، دارای اشتیاق،
فارسی به ایتالیایی
zelante
فارسی به آلمانی
Eifrig [adjective], Eigensinnig, Ernst [adjective], Unruhig; aengstlich; bekuemmert, Vorsätzlich
واژه پیشنهادی
آرزومند
معادل ابجد
841