معنی مضیقه
لغت نامه دهخدا
مضیقه. [م َ ق َ](ع اِ) تنگنا. ج، مضایق. || تنگی. دشواری.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
فرهنگ معین
(مَ قِ) [ع. مضیقه] (اِ.) تنگنا، تنگدستی.
فرهنگ عمید
فقر،
حل جدول
فرهنگ واژههای فارسی سره
تنگنا
کلمات بیگانه به فارسی
تنگنا
مترادف و متضاد زبان فارسی
تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت، کار سخت، سختگیری کردن
فارسی به انگلیسی
Distress, Extremity, Hardship, Pinch, Shortage, Squeeze, Strait, Straitjacket
فارسی به عربی
تاکید، حد اقصی، ضغط، قرصه
فرهنگ فارسی هوشیار
تنگی، دشواری
معادل ابجد
955