معنی معصوم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) بی گناه، نگاه داشته شده از گناه.
فرهنگ عمید
بازداشتهشده از گناه،
کسی که در عمر خود گناه نکرده باشد،
حل جدول
برخوردار از پاکی ناشی از آلوده نشدن به گناه
فرهنگ واژههای فارسی سره
بیگناه
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیگناه، پارسا، پاکجامه، پاکدامن، عفیف، خطاناپذیر،
(متضاد) اثیم، گناهکار
فارسی به انگلیسی
Cherubic, Childlike, Guiltless, Immaculate, Impeccable, Lamblike, Lily-White, Sinless, White
فارسی به عربی
بریء، نظیف جدا، لایحْطِی
نام های ایرانی
دخترانه و پسرانه، بی گناه و پاک
عربی به فارسی
لغزش ناپذیر , مصون از خطا , منزه از گناه
فرهنگ فارسی هوشیار
کسی که در مدت عمر خود گناه نکرده باشد
فرهنگ فارسی آزاد
مَعصُوم، دارای عصمت، محفوظ، مُبَرّی از گناه و محفوظ از خطا،
فارسی به ایتالیایی
innocente
معادل ابجد
246