معنی مفتول
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
تاب داده شده، تابیده، رشته سیم باریک فلزی. [خوانش: (مَ) [ع.] (اِمف.)]
فرهنگ عمید
رشتۀ باریک فلزی که مانند نخِ تابیده است،
(صفت) تابیدهشده، تابدادهشده، پیچیده،
حل جدول
سیم
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیچان، تابداده، تابیده، تافته، سیم، میله
فارسی به عربی
سلک
فرهنگ فارسی هوشیار
تابیده شده، پیچیده، هر چیز تافته شده
فارسی به آلمانی
Draht (m), Verdrahten
معادل ابجد
556