معنی مقید کردن

حل جدول

مقید کردن

بربستن

مترادف و متضاد زبان فارسی

مقید کردن

پای‌بند کردن، وابسته کردن، متعهد کردن، گرفتار کردن، دربند کردن

فارسی به انگلیسی

مقید کردن‌

Bind, Chain, Circumscribe, Commit, Constrain, Cramp, Fetter, Trammel

فارسی به عربی

مقید کردن

رباط، شرط

فرهنگ فارسی هوشیار

مقید کردن

‎ در بند کردن، پایبند کردن (مصدر) در بند کردن:. . . } چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده. . . ‎{ (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن.

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

مقید کردن

428

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری