معنی منع کردن
حل جدول
نهی
فرهنگ واژههای فارسی سره
بازداشتن، جلوگیری کردن
مترادف و متضاد زبان فارسی
قدغن کردن، نهی کردن، ممانعت کردن، بازداشتن، جلوگیری کردن، ممنوع کردن
فارسی به انگلیسی
Ban, Discourage, Forbid, Prohibit, Taboo
فارسی به عربی
امنع، محرم
فرهنگ فارسی هوشیار
بر کماندن باز داشتن (مصدر) جلوگیری کردن ممانعت کردن: } پس حراس آسمان وگوشوانان او را منع کردند { (کشف الاسرار 296:1)
فارسی به آلمانی
Verbieten
معادل ابجد
434