معنی مهریه
لغت نامه دهخدا
مهریه. [م َ ری ی َ /ی ِ] (از ع، اِ) مَهر. کابین. آنچه دهد داماد عروس را برای نکاح. دست پیمان. شیربها. رجوع به مهر شود.
مهریه. [م ِ ی َ] (اِخ) فرقه ای از مانویه، منسوب به مهر رئیس این فرقه که در خلافت ولیدبن عبدالملک میزیسته است. (از الفهرست ابن الندیم).
فرهنگ معین
(مَ یُِ) [ع.] (اِ.) مقدار مال یا وجهی است که به هنگام ازدواج یا پس از آن شوهر در عوض تمتع به زن می دهد و باید مقدار آن معلوم باشد، مهر، کابین.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
صداق، کابین، مهر
فارسی به عربی
مهر
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه داماد به عروس بدهد برای نکاح، شیربها
فرهنگ فارسی آزاد
مَهرِیَّه، در اصطلاح فقهی و حقوقی به معنای مَهر و صداق می باشد ولی در عربی مَهر صحیح است و مَهرِیَّه نوعی گندم است و نوعی شتر منسوب به قبیله مَهرَه بنِ حَیدان،
معادل ابجد
260