معنی مودب

حل جدول

مودب

با ادب

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

مودب

فرهیخته

مترادف و متضاد زبان فارسی

مودب

آداب‌دان، باادب، بافرهنگ، خلیق، تربیت‌یافته، فرهیخته، مبادی‌آداب، آداب‌آموخته، متادب،
(متضاد) بی‌ادب

فارسی به انگلیسی

مودب‌

Civil, Courteous, Decorous, Deferential, Suave, Mannerly, Nice, Polite, Respectable, Respectful, Reverent, Urbane, Well-Behaved, Well-Mannered

فارسی به عربی

مودب

غیر انانی، لطیف، محترم، مهذب

عربی به فارسی

مودب

با ادب , با نزاکت , مبادی اداب

فرهنگ فارسی هوشیار

مودب

(اسم) ادب آموزنده ادب آموز تربیت کننده مربی جمع: مودبین. ادب کننده و سرزنش کننده، معلم از ریشه ی پارسی ادب آموخته ادبدان از ریشه ی پارسی ادب آموز پرورنده (اسم) ادب آموخته تربیت یافته: تاکمالی که در او منظور بود او را حاصل شود مانند اسب مودب وباز معلم. . . جمع: مودبین.

فارسی به ایتالیایی

مودب

gentile

educato

فارسی به آلمانی

مودب

Fein, Nett, Schön

معادل ابجد

مودب

52

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری