معنی موس موس کردن
لغت نامه دهخدا
موس موس کردن. [ک َ دَ] (مص مرکب) آواز برآوردن از لبهای جمعآمده و نفسهای آرام به توالی به درون کشنده. || (اصطلاح عامیانه) دم جنبانیدن و پوزه به پر و پای کسی مالیدن چنانکه سگ. مانند سگ دهان سودن به هرجای. (یادداشت مؤلف). مانند سگ دنبال کسی با حال تبصبص و تملق یا تملقی سخت رفتن. به تملق همیشه دنبال کسی رفتن به انتظار سودی. تملقی به دنائت. مثل سگ که برای صاحبش دم جنباند تملق و تبصبص نمودن. تملق نمودن با عمل و گفتار. تملق و چاپلوسی. (یادداشت مؤلف).
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Flatter
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) چاپلوسی کردن برای بدست آوردن خاطر کسی تملق گفتن.
فرهنگ عوامانه
تملق گفتن است برای به دست آوردن خاطر کسی.
معادل ابجد
486