معنی میانه رو

لغت نامه دهخدا

میانه رو

میانه رو. [ن َ / ن ِ رَ / رُو] (نف مرکب) آن که در هیچ کاری افراط و تفریط نمی کند. (ناظم الاطباء). معتدل که نه به افراط گراید و نه به تفریط. معتدل درعقاید و اعمال. متوسطالسیر. (یادداشت مؤلف). متوسطدر افعال و اقوال. (آنندراج). مقتصد، میانه رو در نفقه ٔ عیال یعنی نه مسرف و نه تنگ گیر. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

میانه رو

(~. رُ) (ص فا.) معتدل، کسی که نه افراط می کند نه تفریط.

فرهنگ عمید

میانه رو

کسی که در هیچ کاری افراط و تفریط نکند، میانه‌گیر،

حل جدول

میانه رو

محافظه کار

فارسی به انگلیسی

میانه‌ رو

Abstemious, Bland, Centrist, Moderate, Modest, Reasonable, Temperate

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

میانه رو

صاحی، معتدل، مقتصد

فرهنگ فارسی هوشیار

میانه رو

(صفت) آنکه در اعمال خود افراط و تفریط نکند معتدل.

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

میانه رو

Genügsam, Ma.ssig [adjective], Gemäßigt, Mässig

معادل ابجد

میانه رو

312

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری