معنی میانه‌رو

مترادف و متضاد زبان فارسی

میانه‌رو

معتدل،
(متضاد) تندرو، افراطی، دست‌راستی


مقتصد

صرفه‌جو،
(متضاد) مسرف، میانه‌رو


متوسط

میانگین، میانه، معتدل، میانه‌رو، میانجی، میانگیر


متعادل

هم‌سنگ، هم‌وزن، برابر، ترازمند، تعادل‌دار، دارای تعادل، دارای اعتدال، میانه‌رو


معتدل

آرام، ملایم، میانه‌رو، نرم‌خو، معتدله، دارای اعتدال، راست، مستقیم،
(متضاد) تندرو، کج، کژ


تندرو

بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبک‌سیر، سریع، سریع‌السیر،
(متضاد) کندرو، بی‌باک، بی‌پروا،
(متضاد) ترسو، جبون، افراطی،
(متضاد) میانه‌رو

حل جدول

میانه‌رو

اعتدالی


محافظه‌کار

میانه‌رو

فرهنگ عمید

اعتدالی

میانه‌رو،
(سیاسی) [منسوخ] در دورۀ مشروطه، عضو حزب اعتدالیون، میانه‌رو،


مقتصد

صرفه‌جو،
[قدیمی] میانه‌رو،


معتدل

راست، مستقیم،
برابر،
میانه،
میانه‌رو،


هاف بک

در فوتبال، بازیکن ‌وسط، میانه‌رو،


متوسط

نه خوب و نه بد، نه بلند و نه کوتاه، میانه،
میانه‌گیر، میانه‌رو،
آن‌که به لحاظ اجتماعی در مرتبۀ میانه قرار دارد، دارای مرتبۀ اجتماعی میانه،

معادل ابجد

میانه‌رو

312

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری