معنی ناراضی
لغت نامه دهخدا
ناراضی. (ص مرکب) ناخشنود. آنکه خرسندی و خوشدلی و قناعت ندارد. (ناظم الاطباء). که راضی نیست.که رضایت ندارد.ناخرسند. غیرقانع. مقابل راضی. رجوع به راضی شود.
فرهنگ معین
[فا - ع.] (ص.) آن که راضی نیست، ناخشنود. مق راضی.
حل جدول
ناخرسند
فرهنگ واژههای فارسی سره
ناخشنود
کلمات بیگانه به فارسی
ناخشنود
مترادف و متضاد زبان فارسی
رنجیده، ناخرسند، ناخشنود، نارضا،
(متضاد) راضی
فارسی به عربی
مشاکس، مضجر
فرهنگ فارسی هوشیار
ناخرسند (صفت) آنکه راضی نیست ناخشنود مقابل راضی.
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
1062