معنی نامور
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(وَ) (ص.) معروف، دارای نام نیک.
فرهنگ عمید
نامآور، نامدار، دارای نام، معروف، مشهور،
حل جدول
مشهور، نامی
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسمی، بنام، سرشناس، شهره، شهیر، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامی،
(متضاد) گمنام
فارسی به انگلیسی
Celebrated, Famed, Famous, Legendary, Noble, Prestigious, Storied, Well-Known
فارسی به عربی
بعیدالصیت
نام های ایرانی
پسرانه، مشهور، ارزنده، نام آور
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) دارای نام، نام داده مسمی: } بنزدیک اهل حق اسم ومسمی یکی است نام و نامور. {، خداوند نام وآوازه مشهودمعروف: هنر در جهان از من آمد پدید چومن نامور تخت شاهی ندید، ممتاز ارزنده: نامور تیغم با جوهر نور ظلمت ننگ نگیرم پس ازین. (خاقانی)
فرهنگ فارسی آزاد
نامُور، خون (جمع: نَوامِیر)،
فارسی به آلمانی
Grossartig [adjective]
معادل ابجد
297