معنی نخستین قانون گذار شناخته شده تاریخ
حل جدول
همورابى
نخستین قانون گذار تاریخ
همورابى
نخستین قانون گذار تاریخ
حمورابی
نخستین قاتل تاریخ
قابیل
لغت نامه دهخدا
قانون گذار. [گ ُ] (نف مرکب) آنکه قانون وضع کند. مقنن.
شناخته
شناخته. [ش ِ ت َ / ت ِ] (ن مف) دانسته. دانسته شده. وقوف یافته. ج، شناختگان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). || معروف. مشهور. بنام. عُرف. عارِفه. معروف. (منتهی الارب): شناخته مرد؛ مرد شناخته و معروف. (یادداشت مؤلف):
خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد
شناخته ست چو بوبکر و عُمَّر و عثمان.
فرخی.
مردی شناخته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122).
شناخته آمدن
شناخته آمدن. [ش ِ ت َ / ت ِم َ دَ] (مص مرکب) معرفت حاصل گشتن. شناخته شدن: این چند نکت از مقامات میر مسعود.... اینجا نبشتم تا شناخته آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 183).
فرهنگ فارسی هوشیار
دات آراستار داتگداز آنکه قانون وضع کند مقنن: منظور قانون گذار از این ماده است است که. . .
شناخته
دانسته وقوف یافته، معروف مشهور بنام، آشنا جمع: شناختگان
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
(گُ) [معر - فا.] (ص فا.) آن که قانون وضع کند، مقنن.
فارسی به عربی
تشریعی، مشرع
اطلاعات عمومی
معادل ابجد
5174