معنی نریمان

لغت نامه دهخدا

نریمان

نریمان. [ن َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

نریمان. [ن َ] (اِخ) در اوستا: نئیره منه، مرکب از دو جزو: نئیره به معنی نر، فحل + منه (= مناو) از ریشه ٔ من (اندیشیدن)، جمعاً یعنی نرمنش، مردسرشت. در گزارش پهلوی این کلمه را به مرت منیشن ترجمه کرده اند و به تعبیر دیگر دلیر و پهلوان. این کلمه در اوستا صفت گرشاسپ جهان پهلوان است، ولی به تدریج به صورت نریمان و نیرم درآمده اسم خاص (علم) گردید و در ادبیات ما سام (بن) گرشاسب (بن) نریمان آمده در صورتی که در اصل نریمان صفت (و لقب) خود گرشاسب بوده است. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). به معنی نریم است که جد رستم زال باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (از غیاث اللغات). نام پهلوان مشهور ایران که پسر قهرمان پدر سام و جد زال زر که جد بزرگ رستم باشد. (ناظم الاطباء):
همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی به صف ّ دشمنان سام نریمانش.
ناصرخسرو.
آورده ام سه بیت به تضمین ز شعر خویش
در مرثیه به نام نریمان برآمده.
خاقانی.


سام نریمان

سام نریمان. [م ِ ن َ] (اِخ) رجوع به گرشاسب و سام و نریمان و مزدیسنای دکتر معین چ 1 ص 417 ببعد شود:
بسام نریمان کشیدش نژاد
بسی داشتی رزم رستم بیاد.
فردوسی.
همی حیران و بی سامان و پژمان حال گردیدی
اگر دیدی بصف دشمنان سام نریمانش.
ناصرخسرو.
نه سام نریمان نه افراسیاب
نه کسری نه دارا نه جمشید ماند.
سعدی (صاحبیه).


نریمان قشلاق

نریمان قشلاق. [ن َ ق ِ] (اِخ) دهی است از دهستان بزینه رود بخش قیدار شهرستان زنجان، در 57هزارگزی جنوب غربی قیدار، در ناحیه ٔ کوهستانی سردسیری واقع است و 276 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و انگور، شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).

فرهنگ معین

نریمان

(نَ) (اِ.) نام پهلوان مشهور ایران که پدر سام است.

فرهنگ عمید

نریمان

نرمنش، نرسرشت، مردسرشت، دلیر، پهلوان،

حل جدول

نام های ایرانی

نریمان

پسرانه، قدرتمند، پهلوان، دلیر، نام پدر سام، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

نریمان

351

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری