معنی نریان
لغت نامه دهخدا
نریان. [ن َ] (اِ) اسب نر و هر ستوری. (ناظم الاطباء). اسب نر. حصان. مقابل مادیان. (یادداشت مؤلف).
- امثال:
لگد مادیان به نریان درد نکند.
نریان. [] (اِخ) شهرکی است به خراسان از گوزگانان اندر میان جهوذان و پاریاب، و حد او دو فرسنگ است. (از حدود العالم). نام قریه ای میان فاریاب و بلخ. (یادداشت مؤلف).
حصان
حصان. [ح ِ] (ع اِ) اسب نر و نجیب که تخم آن عزیز دارند. (منتهی الارب). اسب نر. نریان. کریم. اسب نر و نیکو که نسل آن نگاهداشته شود. (غیاث). آیغر. گشن. گشن اسب. ج، حصن.
فارسی به انگلیسی
Stallion
حل جدول
اسب نر
اسب نر
نریان
مقابل مادیان
نریان. [ن َ] (اِ) اسب نر و هر ستوری. (ناظم الاطباء). اسب نر. حصان.
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) اسب نرمقابل مادیان، هر ستورنر.
فرهنگ معین
(نَ) (اِ.) اسب نر. مق مادیان.
فارسی به عربی
حصان
سوئدی به فارسی
نریان، اسب نر، معشوقه، فاحشه،
besk llare
نریان، اسب نر، معشوقه، فاحشه،
avelshingst
نریان، اسب نر، معشوقه، فاحشه، اسب مخصوص تخم کشی واصلا ح نژاد،
انگلیسی به فارسی
نریان
اسپانیایی به فارسی
نریان، اسب نر، معشوقه، فاحشه.
فنلاندی به فارسی
نریان , اسب نر , معشوقه , فاحشه, گل میخ , قپه , دکمه سردست , دسته , اسب تخمی , حیوانی که برای اصلا ح نژاد نگهداری میشود , داربست , میخ زدن , نشاندن , اراستن , مرصع کردن , پرکردن.
معادل ابجد
311