معنی نزول
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
فرود آمدن، پایین آمدن، ربح، سودِ پول. [خوانش: (نُ) [ع.] (مص ل.)]
فرهنگ عمید
[مقابلِ صعود] فرود آمدن، پایین آمدن،
نازل شدن (قرآن)،
کم شدن، تنزّل،
(اسم) [عامیانه، مجاز] ربح و سود پول، ربا،
حل جدول
هبوط
فرهنگ واژههای فارسی سره
افت، فروفرستادن، پایین آمدن
مترادف و متضاد زبان فارسی
سقوط، فرود، هبوط، تنزیل، ربا، ربح، سود، فرع، مرابحه، افت، کاهش، دخول، ورود،
(متضاد) صعود، افزایش
فارسی به انگلیسی
Anticlimax, Comedown, Decline, Descent, Drop, Fall, Falloff, Plunge, Slump, Tumble
فارسی به عربی
تخفیض، سقوط، هبوط
فرهنگ فارسی هوشیار
فرود آمدن، پائین آمدن، فروشدن
فرهنگ فارسی آزاد
نُزُول، (نَزَلَ، یَنزِلُ) فرود آمدن، از بالا به پائین ریختن، نازل شدن (بلا، مرض و غیره)، وارد شدن و فرود آمدن مسافر و میهمان، ایضاً، فرود آوردن، ترک کردن (حق را)،
فارسی به آلمانی
Absinken, Absturz (m), Abstürzen, Anbruch (m), Herbst (m), Sturz (m)
معادل ابجد
93