معنی نظریه

لغت نامه دهخدا

نظریه

نظریه. [ن َ ظَ ری ی ِ] (اِخ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. در 82هزارگزی شمال شرقی فریمان، در دامنه ٔ معتدل هوائی واقع است و 318 نفر سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

نظریه. [ن َ ظَ ری ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) عقیده. حدس. (فرهنگ فارسی معین). نظریه به معنی اخیر متداول شده و جمع آن را «نظریات » آرند، مانند نشریه، نشریات. اما چون این کلمه در عربی فصیح بدین معنی نیامده، بعض معاصران از استعمال این مفردو جمع آن خودداری کنند و به جای آن دو «نظره » و «نظرات » را به کار می برند، ماننده: نشره، نشرات. ولی از یک سو دو کلمه ٔ اخیر در عربی به معانی دیگری به کار میروند، و از سوی دیگر نظریه و نظریات جای خود را در زبان های عربی و فارسی باز کرده اند. مرحوم قزوینی نیز استعمال این دو را جایز میدانستند بدین اعتبار که «نظری » منسوب است به نظر و - َه وحدت به آخر آن ملحق شده و قیاساً صحیح است. (از فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ معین

نظریه

(نَ ظَ یِّ) [ع.] (اِ.) رأی، عقیده، فکر. ج. نظریات.

فرهنگ عمید

نظریه

قضیه‌ای که برای اثبات صحت آن محتاج به برهان و دلیل باشد،
رٲی، اندیشه، عقیده،
تئوری،
حدس، گمان،

حل جدول

نظریه

معادل فارسی تئوری

دکترین

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نظریه

نگره، انگاره

مترادف و متضاد زبان فارسی

نظریه

تئوری، فرضیه، حدس، راء‌ی، عقیده، فکر

فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

نظریه

توصیه، رای، فکره، مراقبه، نظریه، وجهه النظر

فرهنگ فارسی هوشیار

نظریه

رای و اندیشه و بینایی

فارسی به ایتالیایی

نظریه

ideologia

فارسی به آلمانی

نظریه

Anblick (m), Ansicht (f), Ausblick (m), Meinung [noun]

معادل ابجد

نظریه

1165

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری