معنی نما
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
قسمت خارجی ساختمان، (اِفا.) در ترکیب به معنی «نماینده » (که می نمایاند) می آید: «رونما»، «قبله نما»، «بدن نما»، صورت ظاهری. [خوانش: (نَ یا نُ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
صورت و ظاهر چیزی،
قسمت خارجی ساختمان،
(بن مضارعِ نمودن و نمادن و نماییدن) = نمودن
نماینده، نشاندهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جهاننما، راهنما،
نشاندادهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): انگشتنما،
شکل، ظاهر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بدنما،
مانند، شبیه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تماشاگرنما،
افزون شدن، افزایش یافتن،
[قدیمی] بلند شدن،
حل جدول
ظاهر ساختمان
مترادف و متضاد زبان فارسی
ظاهر، نمود، شاخص، جبهه، منظره، رویش، نمو، توان، قوه
فارسی به انگلیسی
Air, Aspect, Colors, Contour, Diagram, Exterior, External, Face, Form, Formation, Frontage, Guise, Index, Light, Look, Profile, Prospect, Shot, Sight, Surface, View, Visage
فارسی به عربی
داعیه، دلیل، سطح، شکل، مواجهه، هواء، وجه
فرهنگ فارسی هوشیار
افزایش یافتن صورت ظاهر، نمای بنا و عمارت
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Angesicht (n), Fratze (f), Gesicht (n), Schriftseite (f), Auslüften, Luft (f), Luft [noun], Lüften
معادل ابجد
91