معنی نمس

لغت نامه دهخدا

نمس

نمس. [ن َ م ِ] (ع ص) روغن تباه شده و فاسدگشته. (ناظم الاطباء).

نمس. [ن ُ] (ع ص، اِ) ج ِ اَنْمَس. رجوع به انمس شود.

نمس. [ن ُ م ُ] (اِ) راسو. (جهانگیری) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). موش خرما. ابن عرس. (برهان قاطع). رجوع به نِمْس شود.

نمس. [ن َ م َ] (ع مص) تباه شدن روغن. (آنندراج) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). گنده شدن روغن. (زوزنی). بادغد شدن روغن. باد کشیدن روغن. تند شدن و تیز شدن روغن. (یادداشت مؤلف).

نمس. [ن َ] (ع مص) راز گفتن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). راز گفتن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). || پنهان داشتن راز. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از زوزنی). پوشیدن راز. (تاج المصادر بیهقی).

نمس. [ن ِ] (ع اِ) راسو. (فرهنگ فارسی معین). قسمی راسو. (ناظم الاطباء). جانورکی است به مصر که اژدر را کشد. (منتهی الارب). چیزی است که ثعبان را بگزد و بکشد. (السامی). ایخنومن و آن قسمی راسوست و در مصر بسیار باشد و در نزدقبطیان قدیم حرمتی دینی داشت، چه خزندگان چون مار وجز آن را برمی انداخت. (یادداشت مؤلف). ج، نُموس.

فرهنگ معین

نمس

(نِ) [ع.] (اِ.) راسو.

فرهنگ عمید

نمس

راسو، موش‌خرما،

فرهنگ فارسی هوشیار

نمس

راسو

فرهنگ فارسی آزاد

نمس

نَمِس، فاسد و بدبو،

نَمَس، (نَمِسَ، یَنمَسُ) بد و فاسد شدن، سخن چینی و افساد کردن،

نَمس، (نَمَسَ، یَنمِسُ) مکتوم و پنهان داشتن سرّ، افشا کردن و گفتن سرّ، فساد و برپا کردن بین قوم،

حل جدول

نمس

راسو

موش خرما، راسو


راسو، نمس

موش خرما

معادل ابجد

نمس

150

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری