معنی نوردیده

حل جدول

نوردیده

طی کرده

طی کردن


طی کردن

نوردیده


طی کرده

نوردیده

لغت نامه دهخدا

نوردیده

نوردیده. [ن َ وَ دی دَ / دِ] (ن مف) پیچیده. ملفوف. لوله کرده. || تاشده. تاکرده. ته کرده. || طی شده. سپرده. پیموده.نعت مفعولی از نوردیدن است. رجوع به نوردیدن شود.


نانوردیده

نانوردیده. [ن َ وَ دی دَ / دِ] (ن مف مرکب) ناسپرده. طی ناشده. مقابل نوردیده. رجوع به نوردیده شود.

فرهنگ معین

نوردیده

تا کرده، پیچیده، طی شده. [خوانش: (نَ وَ دِ) (ص مف.)]

فرهنگ عمید

نوردیده

پیموده،
پیچیده‌شده،


نورده

نوردیده

مترادف و متضاد زبان فارسی

نوردیده

عزیز، فرزند، نورچشم


نورچشم

دردانه، عزیز، فرزند، نوردیده

فرهنگ فارسی هوشیار

نوردیده

(اسم) پیچیده طیکرده. ‎، تاکرده. -3 پیموده (راه) .


نخچیز

نوردیده، پیچیده، در هم گشته


سابله

‎ راه در نوردیده، رهگذر آینده رونده

انگلیسی به فارسی

rolled section

مقطع نوردیده

معادل ابجد

نوردیده

279

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری